و دیگر هیچ...
آرزوهام نقش بر آب شد... به عدالت خدا شک کردم ,اون همه تلاش , اون همه بیدار خوابی همه هیچ شد...

حالم از همه چی به هم می خوره .

کلمه های تلاش و عدالت رو از فرهنگ لغاتم حذف می کنم....

خدا کیست؟! کجاست؟! او را نمی بینم ؟ دیگر او را حس نمی کنم....هر که هست نه من او را می بینم و نه او من را...

و دیگر خواستن ,برایم توانستن نیست...

Labels: