آرزو بر جوانان عيب نيست!!!
حدودا يه سالي هست كه خريدن تلسكوپ بدجوري ذهنمو مغشوش كرده بود و از اونجايي كه خانواده گرام به خصوص مادر خانمي مخالف 100%نجوم من و ادامه اون بود كوچكترين كمكي در اين زمينه به من عنايت نكردن ،منم هر چي پول تو جيبي خرج نميكردم و به اصطلاح پس انداز ميكردم پولا اونطور كه بايد جمع نميشد و در بدترين شرايط كه هيچي خرج نميكردم و دائما با اتوبوس رفت وآمد ميكردم حتي موجوديم به 100هزار تومن هم نميرسيد.

اين شد كه كم كم بي خيال شدم و فكر جديدي تو ذهنم اومد كه تلسكوپ بسازم . تو مدرسه يك گروه داشتيم كه تلسكوپ مي ساختند و تقريبا داشت كارشون تموم مي شد و من بعضي وقتا كمكشون ميكردم و از نزديك ديده بودم كه كاريه كه از پسش بر ميام اين شد كه با يكي از دوستان تصميم گرفتيم تلسكوپ بسازيم .

همه برنامه هاشو ريختيم و استاد رباني (يكي از استادان بنده در زمينه عكاسي وساخت تلسكوپ)در موردش صحبت كرديم نا گفته نمونه كه اول ايشون به ما اين پيشنهادو دادن ،همه برنامه ها ريخته شد غير از اينكه كجا اين كارو انجام بديم،آخه اگر مثله گروه قبل ميخواستيم تو مدرسه بسازيم در پايان بايد نتيجه اون همه تلاش و زحمت و به مدرسه اهدا مي كرديم كه من شخصا خسيس تر از اون حرفام كه واسه مدرسه كار كنم واسه مدرسه كار كردن واسه تجربه خوبه كه ما از گروه قبل كه تقريبا همراهيشون كرديم كسب كرديم.

خلاصه بعد از كلي تفكر و مخ ريختن سپيده(يار همكار در زمينه ساخت) پيشنهاد داد تو خونه اونا كار كنيم كه يه طبقش خالي بود بعد از هماهنگي هاي لازمه با پدر و مادر سپيده و موافقت اونها و همچنين موافقت ماماني و بابايي من كه با خونه سپيده رفتن من مشكلي ندارن تصميم گرفتيم مقدمات كارو آماده كنيم كه شامل تهيه ست وسايل:2تا شيشه يكي به عنوان ابزار و يكي به عنوان آيينه اصلي،پودرهاي تراش-و ميز كار بود كه بايد سفارش ميداديم تا واسمون بسازنش. در اين بين من و سپيده تصميم گرفتيم 2 تا شيشه تراش بديم و دو تلسكوپ جدا بسازيم و استاد رباني هم از اين تصميم گيري استقبال زيادي كردن!
خوب اينهمه گفتم كه بگم بالاخره سه شنبه86/5/9 ساعت12 كارو شروع كرديم آدماي تنبل نيستيم ولي صبح تا10:30 كه هر دو نفرمون كلاس حسابان داشتيم و بعدش هم من تا 11:30كلاس زبان داشتم اين شد كه 12 شروع كرديم به كار اولين پودري كه ريختيم و خواستيم تراش بديم يك صداي بسيار ناهنجار توليد مي شد و آيينه دچار خش هاي متععددي شد ، ما بشدت ترسيديم و تصور كرديم يك جاي كارو اشتباه كرديم و سريعا با استاد رباني تماس گرفتيم ولي ايشون فرمودن كاملا طبيعيه و هيچ موردي نداره اون خش ها هم حين كار از بين ميره ما هم ترسمون ريخت و تا ساعت6 بكوب كار كرديم و ديگه داشتيم بيهوش مي شديم از خستگي كارو تعطيل كرديم و تازه فهميديم چه گندي زديم به اتاق خلاصه يه45 دقيقه اي هم مشغول تميز كردن اتاق شديم و كاملا پاستوريزه شديم.

چند روزي خونه سپيده كار كرديم ولي الان سپيده به همراه خانوادش در مسافرت به سر مي بره و اين شد كه من مجبور شدم بساط كارو با مشقت فراوان به خونه خودمون انتقال بدم .
اين كه ميگن هيچ جا خونه خود آدم نميشه همينه ها!! علانا دارم حس ميكنم چقدر خونه خودمون راحت تره!! واسه خونه سپيده بايد زود از خواب نازنين پا مي شدم كلي هم پياده روي داشت خونشون!منم كه مفت خور و تنبل!!

اينطور كه حس ميكنم خونه خودمون بازده كارم هم بالا رفته! ولي نميدونم همسايه ها چي ميكشن؟!؟!؟
فقط نيازمند دعاهاي شما هستم تا اين كار به نتيجه برسه!!
با اينكه كار سختيه و پشتكار زيادي ميخواد ولي لذت عجيبي داره! پيشنهاد ميكنم حتما حتي اگر هم تلسكوپ داريد يك دفعه ساخت تلسكوپ رو تجربه كنيد. چه بسا كه مثل من آرزوي ديرينتون برآورده شه!