امسال 4شنبه سوری با اطلاع سانی یکی ازدوستان نجومی - که عضو انجمنی با نام دوستداران حافظ بود و این انجمن واسه 4شنبه سوری جشن گرفته بود- رفتیم جشن این انجمن !
البته بیشتر به این امید رفتم که اکیپ نجومیمون هم قراره بیان و خوش می گذره , ولی چشمتون روز بد نبینه اوایل جشن وارد باغی شدیم که قرار بود جشن اونجا برگزار شه اکیپ نجومی مارو تحویل نگرفتن ..!
منم که با یکی از دوستام و داداشم رفته بودم اصلا به روی مبارک نیاوردم و رفتیم جدا از نجومیا نشستیم ولی کلی ضایع شدم چون جلوی دوستم کلی از برو بچس نجوم تعریف کرده بودم که چه قدر باحالن و....
ولی یکم که از جشن گذشت یکی از دوستان که معرفت خودشو ثابت کرد , اومد مارو دعوت کرد بریم تو جمعشون(اسم نمی برم ریا نشه:D)
گرچه همچنان ما زیاد قاطیشون نشدیم ولی از شرایط قبلی خیلی بهتر شد .
جشن این انجمن هم که به صورت جشن چهارشنبه سوری زمان های قدیم برگزار می شد, خیلی جالب بود رسم های جالبی بود ولی چون زیاد ازشون سر در نیاورم ترجیح می دم نگم چی بود .
ولی اول جشن که یه آقایی گیتار می زد و می خوند بدک نبود یکم که گذشت چند نفری جو گرفتن و رقصیدن , یه پیر مردی هم که کنار من بود می گفت شما هم باید برین اون وسط برقصید تا یکی بیاد دستتونو بگیره !!!!
می گفت ما که جوون بودیم اینطوری بودیم , دوستم گفت زمان شما ,زمان شاه بوده الان خیلی فرق می کنه و... ولی کلی به حرقش خندیدیم .
راستی یکی از رسمای جالبشون این بود که یه کوزه آوردن هر کسی توش یه چیزی مینداخت بعد یه خانمی اینارو از تو کوزه در میاورد درست نمی دونم هر کی اون چیزی که انداخته بود در می یومد چی می شد ولی فکر کنم آرزوش بر آورده می شد (حالا کسایی که اونجا بودن و فهمیدن چی میشه تو نظرات بنویسن)
یه کوزه دیگه هم بود که توش سکه مینداختیم و دور سرمون می چرخونذیم , توی این کوزه زغال و نمک هم بود که اینا هر کدوم نماد یه چیزی بود که الان یادم نمیاد
وبعد همه کوزه رو دور سرشون جرخوندن باید یه پسر نا بالغ بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه پرت میکرد و بازم یادم نیست تکه هارو باید چیکار میکردن ؟!
و این واسه این بود که تا چهارشنبه سوری سال بعد دخترا و پسرا ازدواج کنن (البته فکر کنم ها..!)
خلاصه رسم های جالبی داشتن که من زیاد یادم نیست چون کامل گوش نمیکردم .
درآخر هم که 7 قطعه ی زمین و هیزم چیده بودن و بعد بساط آتیشو برقرار کردن و همو به نوبت از روی همه آتیشا می پریدن ولی من به زور از رو یکیشون پریدم می ترسیدم لباسام بسوزه:d
بعد هم سوار اتوبوس شدیم برگشتیم همونجایی که سوار شدیم.
در کل خیلی باحال بود ایشاالله که همگی چهار شنبه سوری خوبی داشته بوده باشید.
در ضمن علت آپ نکردن این دفعه سیستم بود که باز خراب بود.
Labels: شخصی